دادوستد عاطفه و احساس، عشق نیست.

عشق، وقتی حاصل می شود که رابطه از حدّ و قواره ی داد و ستد بگذرد.

عشق نوعی رابطه ی مشفقانه است.

نوعی مهربانی است.

نوعی عطوفت است.

نوعی نزدیکی و همگونی است.

حتی نوعی تعلق و تملک است.

بنابراین رسیدن به درجه ی عشق،نوعی بی خبری می خواهد.

در عالم"خبر" و "اشعار" انسان به مرحله ی عشق نمی رسد.

در حالت "خبر" و " اشعار" انسان نسبت به منافع و مصالح  خویش آگاه است.

این آگاهی مانع حصول عشق است.

عشق نوعی بیخودی است.

عشق منفعت طلب نیست.

عشق مصلحت پذیر نیست.

عشق معادله و محاسبه نمی شناسد ،فلذا معادله پذیر و محاسبه پذیر نیست.

از طرفی، پذیرای کلام هم نیست.

چون با آن میانه ای ندارد.

عشق بدون کلام است، حضور بدون کلام در هستی،عین عشق است.

هر جا کلام حاضر شود،عشق غیبت می کند.

با این همه توصیف، وصف عشق ممکن نیست !!!

 

هر چه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن

 

گرچه تفسیر زبان روشنگر است

لیک عشق بی زبان روشنتر است

 

چون سخن در وصف این حالت رسید

هم قلم بشکست و هم کاغذ درید

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها